هو الجمیل
متقین2
هفته پیش مقدمه ای از خطبه متقین یا همام رو با هم مرور کردیم و رسیدیم به: «و اما بعد ...»
و اما بعد ...
خداوند سبحان پدیده ها را در حالی آفرید که از اطاعتشان بی نیاز و از نافرمانی آنان در امان بود. زیرا نه معصیت گناهکاران به خدا زیانی میرساند و نه طاعت مؤمنان برای او سودی دارد، روزی بندگان را تقسیم و هرکدام را در جایگاه خویش قرار داد.
«اگر تمامی بندگان پیشانی واحد شوند و بر آستان بندگی اش بسایند، بر او به میزان جوی نیفزایند.»
«و اگر تمامی خلایق سری یگانه شوند و به نافرمانی برآیند و بپیچند، خردلی از الوهیت و عظمت او کاستن نتوانند.»
«هر که عبادت او میکند ـ به توفیق او ـ نهال در باغچه ابدیت خویش می کارد. و خداوند ابزار زیستن و ادوات رفتن را در میان بندگان تقسیم و منزلت هر کدام را در مکانتی تحکیم فرمود.»
«و در این میانه، متقین را به سبب برتریهایشان مرتبه ای اعلی اعطا نمود، که پرهیزکاران گلهای سرسبد آفرینشند و برترین خلایق.»
پس متقین را میبینی که دارای چنین صفاتی هستند :
?. منطقهم الصواب
سخنانشان راست.
«گام در راه درست می نهند، صبح می اندیشند و به راستی سخن میگویند. در طریق هدایت گامی پس و پیش بر نمی دارند، به چپ و راست نظر نمی کنند، به فراز و نشیب نمی اندیشند. زبان جز به صدق نمی گشایند و در گفتار جز رضای خدا طلب نمی کنند.»
?. و ملبسهم الاقتصاد
پوشش آنها میانه روی است.
«و در پوشاک و مصارفشان راه میانه پیش می گیرند. نه بر فراز صخره های بلند و لرزان افراط و اسراف می زیند؛ نه در قعر دره های تفریط و تقصیر به سر می برند.»
?. و مشیهم التواضع
و راه رفتنشان با تواضع و فروتنی است.
«این دریا دلان، بال بر زمین تواضع میسایند و در آسمان خضوع پرواز میکنند و از زلال چشمه خشوع مینوشند و در باران فروتنی غسل میکنند. دانسته اند که از خود هیچ ندارند که تکبر را بشایند. به چه فخر بفروشند؟ به آنچه ودیعت و امانت و عاریت از دیگری دارند؟
تواضع دو گونه است: یکی تواضع در قبال خدا و دیگری تواضع برای خدا. تواضع در قبال خدا آن است که بنده شرط بندگی به جا آورد و حقارت و خفت و نیازمندی خود را در مقابل خدا بشناسد. و بداند و یقین کند که بارگاه معشوق، جمال کل، نور کل، قدرت کل، علم کل، و مجموعه صفات کامله حمیده است. باور کن که خداوند فرموده: آشیان من در انحنای دلهای شکسته است.
اللهم انی اعوذ بک من قلب لا یخشع
و مصداق کلام علی، ضجه های شبانه امیر است و مناجاتهای نخلستانهای امیر. و بعد دیگری از تواضع هم هست که در آن دو نمیگنجد و سومی را نیز نمی شاید. و آن تواضع شرک آلوده و باطل است، بسان این که کسی ثروتمندی را به خواطر ثروتش تواضع کند.»
... ادامه دارد. (انشاء الله)
(با دخل و تصرف از کتاب: متقین؛ سید مهدی شجاعی)
**
کنکور
میشه گفت صد درصد همه ماها یه جورایی درگیر کنکور و امتحان بودیم ... آقا همه میدونن که کنکور یه امتحان سخت هست. و بین همه هم هست. همه سال آخریها. باید رتبمون خوب بشه تا قبول بشیم ... باید زحمت کشید، سخته. از همه چیز امتحان میگیرن ... باید توی همه چیز آدم قوی باشه تا رتبش خوب بشه ... اگه رتبمون خوب نشه قبول نمیشیم آقا ... اگه رتبمون خوب نشه قبول نمیشیم ... یا سیدی !!
باید رتبمون خوب بشه، ما آبرو داریم، اگه رتبه بد بشه آبرو میره ... سخته، همه سال آخری ها هستند ...
ثلاث مائه و ثلاثه عشر ... به فارسی میشود؟ سیصد و سیزده. ببینید دوستان آدم باید رتبه اش کمتر از سیصد و سیزده شود و گر نه آبرویش میرود.
بین کل سال آخری ها، سخته ولی باید زحمت کشید ... باید زحمت کشید ... خیلی ها دارند زحمت میکشند ... به این سادگیها نیست ...
آدم بمیرد بهتر است از اینکه رتبه اش بد شود ... بهتر است آدم بمیرد خفت دارد ...
چرا سیصد و سیزده؟
نمیدونم ... نمیفهمم. پزشکی دانشگاه تهران با سیصد و پنجاه نفر پر میشه. برق دانشگاه علم و صنعت هم که با زیر چهارصد راحت میاریم. حقوق دانشگاه تهران هم که همین دور و بر هست.
آره ما همیشه برا سیصد و پنجاه زور میزنیم .. اما چرا سیصد و سیزده؟ شاید سهمیه ها را هم کم کرده باشد ... ما که هیچ کدام سهمیه نیستیم ...؟ نمیدونم شاید همون سی و هفتایی باشه که از سیصد و پنجاه کم میاره نه؟
زیاد خودمو درگیر نکنم، همه چیزا با حساب کتاب و اعداد درست نمیشه ... بعضیها با عدد سر و کار ندارن ... این سیصد و سیزده هم باید بلد بود ... یکی از بایدهایی که تو زندگی هست، نه صرفا خود عدد، بلکه مفهوم عدد ... عددها مال ماهاست که تا میریم جایی فقط به فکر خرید و فروش و پول شمردن و تاریخ و سن و تعداد سکه و این جور چیزاییم. وگر نه اونایی که خودشونو درگیر همین مفهوم سیصد و سیزده کردن و مشغولش شدند با اعداد نه میخواهند و نه میتوانند کاری داشته باشند ...
(بادخل و تصرف از کتاب: ناصر ارمنی نوشته رضا امیرخانی)
**
پیغام
اینکه پیغامی نیاید نیز پیغامی است
پس بلا تکلیفی ما نیز تکلیفی است
خوب حالا که چی مثلاً؟
عرض میکنم خدمتتون:
اینکه از طرف حضرت حجت(عج) پیغامی نمیاد (البته به چشم ما!) خودش میتونه پیغامی باشه؛
چه پیغامی؟
اینکه ما بلاتکلیف نیستیم، اینکه ما بچه شیعه ها رها نشدیم، اینکه آقامون به اندازه 313 نفر فرمانده ندارند که مسئولیتهای مهم رو بسپارند بهشون، اینکه هنوز هم مولامون غریبند، اینکه :
من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش
گر که قصد سوختن داری بیا مردانه باش
اینکه یه بار نشد مردونه پاش وایسم ... اینکه هر عملی که من میکنم باید بر اساس وظیفه باشه، حتی جمکران رفتنم، حتی غذا خوردنم، حتی راه رفتنم، حتی گوش دادنم، حتی حرف زدنم، حتی نگاه کردنم، حتی نفس کشیدنم باید بر اساس تکلیف باشه؛ اینو همه باید بدونیم که تکلیف ما زمینه سازی برای ظهور هست (نه جمکران رفتن صرف! و نه ... سانسور شد! بماند شاید بهتر است!)؛ به قول معروف به عمل کار برآید ... (و به قول جدیدیا: شعار ندیم!!)
و اینکه پیغامی نمیاد، به این معنی هست که هنوز آماده نشدیم که پیغامی بیاد؛ پس تکلیف اینه که آماده بشیم تا بتونیم پیغامی بگیریم، شنیدید میگن به گیرنده های خود دست نزنید ایراد از فرستنده است؛ در مورد ما قضیه برعکس هست: باید گفت: به گیرنده های خود دست بزنید ایراد از فرستنده نیست!... هر کس به اندازه توانش ... باشد که زائر واقعی شویم!!
آمین!
خداوندا! مرا توفیق ده تا نفسم را برای نفسم تزکیه نکنم!!
**
و من ا... التوفیق
یا علی مدد
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ